شاهین پت

حیوانات خانگی

شاهین پت

حیوانات خانگی

کبوتر طاوسی

                               

راز حیات

آنگاه که پروردگار اراده فرمود

در جوشش انفجاری عظیم در عرصه ی بیکران عالم وجود جرقه ای رویید و بذرهای حیات در گستره ی لایتناهی گیتی بر  کره ی خاکی جان زندگی یافت و چشمه ی ملون هستی در پیکره ی موجودات جاری گشت .

آنگاه موجودات همچون شنهای رنگارنگ کف رودخانه در تنوعی بی نظیر قدم به عرصه ی وجود نهادند و زمانش فرا رسید که بیکران خالق یکتا در مرحله ای عظیم انسان را آفرید و از شراب ناب عشق جرعه ی روح را در کالبدش لبریز نمود ودر نظام بی دریغ هنرمندیش به مقام پادشاهی رساند .

انسان سرگردان رانده از بهشت تنها و غریب و سرخورده از جور برادر کشی سرزمینها را در جای جای این کره ی پهناور کاوید و در جستجوی یافتن مونسی روشن روان و همدمی بی غش هرچند از غیر جنس خود به نزدیکی و همدمی با او روی آورد و دیری نپایید که هویت سرشار از وفاداری و مهربانی این موجود زیبا بر او آشکار گشت و او را به عنوان اولین نزدیک غیر بشر برگزید و در حریم خلوت خود جای داد .

با من بیا

از پس غبار بر جای مانده از گذر زمان بگذر و از فراز دشت پر آشوب تاریخ عبور کن و زمانی را نظاره کن که نخستین هایت در دل تاریک غارهای مستقر در استوار کوه از حمله ی گاه و بی گاه وحوش بر خود لرزیده و از رخوت گرسنگی به ستوه آمده و از صید غزالهای گریزپای دشت درمانده گشته و در حسرت و در آرزوی رفیقی و یاری بی ریا با چشمان نگران کم سو از یگانه مهربان جهان یاوری می خواهد نه لزوما" از جنس بشر دوپا یا فرشته ای از خوبی مطلق .

وصدایی و آوایی از آنسوی دشت که دل ظلمت را شکافته و کوهها را به لرزه انداخته مژده ی آمدنی می دهد برای یاری و رهایی از تحمل سختی شکار به تنهایی و امان خواهد داد او را از هجوم لشگر ترس و شبیخون وحش . و چشمانش که نمایان می شود دو چشم زیبای درخشان همسان ستاره های شب تاریکش . او می داند که او همانست که می باید پیش از این می بود .

دندانهایش به سپیدی نرم ترین دانه ی برف افتاده از دل آسمان با تلالویی از جنس آفتاب و استقامتی از جنس سخت سنگ خارا پیکری تنومند و قامتی به استواری بلند ترین کوه سرزمین جنوب . پوششی به نرمی و لطافت نسیم خنک بهار و سرعتی به تندی آذرخش . با غروری به شکوه آرام ترین اقیانوس زمین و وفایی به چشم نوازی رنگین کمانی در پس دشت خیس از باران اولین روزهای اولین فصل سال .

یاریم کن ای بنده بی زبان ستایش کننده ی پروردگار تا روزیم را کسب کنم به حلال از آنچه خدایم برایم آفریده بر زمین . و نگهبانیم کن خودم را و همسرم را و فرزندانم را و خانه ام را و گوسفندانم را و مزرعه ام را . از شر آفاتی که از دفع آنها ناتوانم . ستایش لایق پروردگاریست که خلق کرد تو را برای من . تا در پیمودن راه زندگیم در میان تلاطم امواج وحشی طبیعت در کنارم باشی و همدمم . تو را به مراقبت بر در خانه ام میگمارم و به همراهیم در شکار می برم و به یاریم در جابجایی آنچه نمی توانم حمل کنم می طلبم و به کشتن دشمنانم که از دژخیمشان در هراسم میخوانم . پس در روزیم شریکت می کنم به قدر کفایت و پناهت میدهم در زیر سقفم از شر سوزش سرما و گرمی آفتاب و تیمارت میکنم در زمان سستی و ناتوانی جسمت . پس با من باش از ابتدایی که تاریخم را می نگارم تا زمانی که خودم را و تو را برای اثبات بودنت در کنارم بر دیوار غار سرایم نقش می کنم تا بدانند که بوده ای از هنگام بودنم و مانده ای تا زمان بودنت . پس باش تا خاتمه تاریخ نوادگانم در کنارشان و یارشان آنچنان که جانانه در کنار بودنم بودی .  

 

چگونه تو را متهم میکنند به خوی سگی که از آن مبرایی در زمان وفایت ؟ و درندگی که نمایان نخواهد شد مگر در زمان وفای به عهدت در دفاع از حریمی که خود را به پاسداریش موظف می دانی . مگر ندیدند وفایت را در خرج کردن متاع جان آن زمان که مالک دوپایت را خطر مردن بود ؟ و نیازمودند پایداریت را در دفاع از حرمت خانه در هنگامه ی نبرد تن به تن با بیگانه ؟ آنان که خوی سگیت را به رخت کشیدند و بر تو خرده گرفتند ؟